شالوده و بنیاد اساسى اخلاق اسلامى، توجه دادن انسان به شرافت و کرامت ذاتى خویش است:

به راستى ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم (گرامى داشتیم) . و آنها را بر بسیارى از آفریده‏ هاى خود برترى آشکار دادیم.[1] خودآگاهى و توجه به این‏که انسان موجودى عِلْوى و برتر است و گوهرى ارزشمند و بى‏ مانند در خود دارد، او را- به دلیل حبّ ذات- به حراست و پاسدارى از کرامت ذاتى خویش فرا مى خواند و به‏ سوى ارزش‏هاى متعالى اخلاق سوق مى‏ دهد:

اکرِمْ نفسَک عن کلِّ دنیةٍ فإنّک لن تَعتاضَ بما تَبذل مِن نفْسک عِوَضاً.[2]

دامان نفس خود را از هر پستى پاکیزه دار! زیرا در مقابل آنچه از گوهر نفس خود مى‏ بخشى، بهایى دریافت نمى‏ کنى.

«من واقعى» انسان، چون از جنس حقیقت و برخوردار از قداست آسمانى است و از چشمه قدرت و علم و آزادى نیوشیده است، با کذب و ناراستى، اسارت در طبیعت و پستى و دست و پا زدن در جهل و ذلت و شهوت ناسازگار است و از همین‏ رو انسان هوشیار از هرگونه رذایل اخلاقى که با عزت و غیرت او منافات داشته باشد، بیزار است.[3]

در مقابل، کسى که احساس زبونى و فرومایگى کند و شرافت شگرف خویشتن را باور نداشته باشد، از ارتکاب هرگونه رفتار ناپسند اخلاقى باکى ندارد:[4]

مَن هانت علیه نفسُه فلا تأمَنْ شرَّه.[5]

کسى که خودش را بى‏ مقدار مى‏ داند، از شرّ او ایمن مباش.

توضیح این مطلب از نظر روان‏شناسى هماهنگى یا عدم هماهنگى با خودپنداره فرد است:

. اگر من مرتکب عملى بى ‏رحمانه و ابلهانه شوم، عزّت نفس من مورد تهدید قرار مى ‏گیرد؛ چه، آن عمل ذهن مرا متوجه این امکان مى‏ سازد که من شخصى بى‏ رحم و ابلهم. از میان صدها آزمایش که از نظریه ناهماهنگى ملهم شده‏ اند، روشن‏ ترین نتایج در موقعیت‏ هایى حاصل شده‏ اند که به عزّت نفس شخص مربوط بوده‏ اند؛ زیرا همان‏طور که انتظار مى‏ رود افرادى که عزت نفس بالایى دارند، اگر به نحوى ابلهانه یا بى ‏رحمانه رفتار کنند، بیش از دیگران احساس ناهماهنگى مى‏ کنند. حال اگر شخصى عزت نفس پایینى داشته باشد، چه پیش مى‏ آید؟ چنین شخصى اگر مرتکب عمل ابلهانه یا غیراخلاقى شود، احساس ناهماهنگى زیادى نمى ‏کند . از سوى دیگر شخصى که عزت نفس بالایى دارد، احتمالًا بیشتر در مقابل وسوسه ارتکاب یک عمل خلاف مقاومت مى‏ کند؛ زیرا رفتار خلاف، ناهماهنگى بیشترى در او بوجود مى ‏آورد.[6]

بنابراین یکى از روش‏هاى تربیت اخلاقى، تکریم شخصیت است؛ یعنى انجام دادن امورى که به باورِ ارزشمند بودنِ خود یا متربى بینجامد.

آدلر[7] مبدع روان‏شناسى فردى، احساس حقارت یا کهترى را اساس نظریه‏اش قرار داده آن را علّت و منشأ تقریباً تمام رفتارهاى غیرعادى (نابه ‏هنجار) مى‏ داند:

احساس حقارت و عقده حقارت، مانند رشته نخ رنگینى در تمام حالات اختلال روانى کشیده شده است. یک کودک عصبى یا بى ‏استعداد، بزرگسالى فاقد نیروى تعادل روانى است.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

salamt فروشگاه اینترنتی مشکی Scott جفنگ آباد موج دریا فنآوری اطلاعات آلیس در سرزمین دروغ سپاه ثقلین st العلاج آزمون دکتری گروه مهندسی